نمی دانم چرا کسی تا حالا سعی نکرده چند تا کلاغ رو دوست داشته باشه یا براشون غذا بریزه یا شاید از صدای این موجودات  مظلوم لذت ببره موجوداتی که از اولین داستان شکل گرفته بشری با دل سنگی انسان ها تا کنون در راه اند وبه خانه نرسیده اند جانورانی که از نخستین شبکه های خبر گزاری اند و هر خبرچینی منبع خبرش را او نام میبرد تا خودش تبرعه شود خودم و تعدادی دیگر کارشناسان معتقد ان اگر عمر کلاغ ها این قدر زیاد نبود مثلا در حد یک مرغ عشق حتما مردم به جای استعمال کلمات سیاه زشت بد صدا صفات زیبای سیاه آسمان رو به او سنجاق میکردند ویزگی های بی پایان این پرنده به همین جا ختم نمیشود زیرا او دارای اعتماد به نفس بالای است و از صدای خود خجالت نمیکشد اما تاریخ اثبات کرده این پرنده گان از رنگ خود بیزارند وبا استناد به حرف مادر بزرگ ها آنها همیشه در کمین قالب های صابون بوده تا شاید خود را گول بزنند که یعنی سفید شدیم  

 

دست نوشته ای از خودم


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:سیاه,کلاغ,مظلوم,, | 17:7 | نویسنده : shakiba |

این شعر خودم گفتم دبیر حسابان مونم خیلی دوست داشت

نمی دانم حسابان چیست .کتاب است؟

کتابی گنده و بی محتوا است

بماندم اندر این حد و توابش

بگفتم روزی بر جانم معلم

معلم آیا این درس سخت است

بگفتا سال دیگر سخت.سخت است

خدایا دیپلمی از بهر ما ده

نمی خواهم ریاضی برق برده

اگر لطفی کنی اندر فراگیر شوم پیروز اندر کسب فوقش

کنم روزی هزاران بار شکرت

خدایا آیا این گنده کتاب است ؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر ردی شدم اندر پاسش تو لطفی کن به پاس اشکهایم

توانی ده به پاسانم تمامش

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : جمعه 6 مرداد 1391برچسب:حسابان,شعر, | 13:27 | نویسنده : shakiba |

مجادله در ادبیات بر سر یک خال
حافظ:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را

صائب تبریزی:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

شهریار:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را

محمد عيادزاده:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را.....؟؟


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, | 12:47 | نویسنده : shakiba |

 

اشتباه نکنید قرارنیست دوباره داستان معروف شازده کوچولو رو بخوانیم شازده کوچولو خیلی وقته بزرگ شده و الان حدود 25 یا 26 سالشه  البته اون تاریخ تولدش یادش نیست و روزی که به زمین امده رو جشن میگیره بله داشتم میگفتم شازده کوچولو دوسال پانزده روز و 6 ساعت است که فارغ التحصیل شده و چون به گل سرخی که در ستاره اش بود بسیار علاقه داشت در رشته کشاورزی تحصیل کرده است اما هرجا به سراغ کار می رود می گویند ما به مهندس کشاورز نیاز نداریم ورگ شده واحدود 25 یا 26 سالشه  البته اون تاریخ تولدش یادش نیست و روزی که به زمین امده رو جشن میگیره بله داشتم میگفتم شازده کوچولو دوسال پانزده روز و 6 ساعت است که فارغ التحصیل شده و چون به گل سرخی که در ستاره اش بود بسیار علاقه داشت در رشته کشاورزی تحصیل کرده است اما هرجا به سراغ کار می رود می گویند ما به مهندس کشاورز نیاز نداریم و تمام مواد خوراکی را با قیمت کمتری از کشور چین وارد میکنیم اما هر جا به سراغ کار میرود میگویند ما به مهندس کشاورز نیاز نداریم و تمام مواد خوراکی را با قیمت کمتری از کشور چین وارد میکنیم شازده کوچولو تصمیم گرفت تحقیقی کند و بفهمد که آن ها به چه مهندسی احتیاج دارند پس لیستی تهیه کرد که در آن به هیچ مهندسی که در دانشگاه درس خوانده باشد احتاج نبود ولی عوض اش به مهندسان پولشو,اختلاص گر و کلاه بردار نیاز مبرمی وجود داشت تا آنجا که در آمد آن ها و جایگاه اجتماعی شان از شازده کوچولو که شبانه روز درس خوانده بود بسیار بیش تر بود شازده کوچولو به این فکر افتاد که تاکسی تهیه کرده و مسافرکشی کند پس در اداره تاکسیرانی ثبت نام کرد اما از آنجا که لیست انتظار 278 برگه پشت و رو بود شازده کوچولو نا امید از این کار به سراغ روزنامه نیازمندی ها رفت او در آن روزنامه به جز تبلیغ از بین برندگان اثر سو چک چیز دیگری مشاهده نکرد البته یک مورد کارگر ساده یافت که زمانی که تماس گرفت گفتند کسی را پیدا کرده اند ناچار به سراغ بانک رفت تا وام خود اشتغالی بگیرد و خودش .خودش را سرکار بگذارد که در آنجا گفتند یک ملیون وام میدهند در صورتی که سه ضامن معتبر و کارمند داشته باشد و شارزده جان به دلیل اینکه نه ضامن داشت ونه این پول بدردش می خورد زیرا با یک تومان هشت متر زمین میتوان خرید که از این مقدار سالانه سه کیلو و پنجاه هفت گرم گندم برداشت میشود از این کار چشم پوشید وبه سراغ تعمیر سفینه اش رفت و این کار را نتیجه بخش تر از پیدا کردن کار دانست تا شاید درستاره خودش با کمک گل سرخ و گوسفند اش کار و کاسبی راه بیاندازد او در راه سفر مدام در این فکر بود که آنهایی که میگویند ما اشتغال زاییدیم این اشتغال درکدام بیمارستان متولد شده البته شازده جان به این مسئله توجه نکرد حتماهنگام تولد شناسنامه اش را به نام به نام فک وفامیل های زاینده شغل زده اند         

 

نویسنده:خودم

لان.....


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 25 مرداد 1391برچسب:, | 15:37 | نویسنده : shakiba |

 ما سالی یک بار در کوچه مان مانور جنگی برگزار میکنیم وآن بدلیل احساس مسئولیتی است که  اصغر پسر همسایه مان نسبت به ما دارد مادر این روز بزرگ شیشه های خانه را به صورت ضربدری چسب میزنیم وشب زیر تخت یا میز می خوابیم البته پارسال که مهمان داشتیم و جا برای پدرم نبود .....


 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 25 مرداد 1391برچسب:, | 15:37 | نویسنده : shakiba |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.